میرآبی در مطلبی که در روزنامه ندای هرمزگان به چاپ رسیده است، نوشت : قدیمها وقتی از سوی دربار، رجل سیاسی برای ادارهی شهری «از بین خودی»ها انتخاب میشد منتقدان ویله میکردند: «مگر قحطی رجل سیاسی است که امور کار را به افراد نالایق و نابلد میسپارید!»
این از آفتهایی بود که در زمان خودش باب بود و به اشتباه فکر میکردیم مخصوص دوران پادشاهی است. درحالی که متأسفانه هنوز گریبان ما ایرانیان را در همهی امور گرفته و رانت و پارتی و نفوذ جای شایسته سالاری و توانمندی را پر کرده است.
حالا ماجرای نماینده بسکتبال هرمزگان در لیگ برتر است که با هر تیمی وارد میشود گویا بناست که فقط و فقط با یک سرمربی ادامه دهد! انگار در هرمزگان قحطی مربی است.
اگر تیم فولاد نتایج نسبتاً خوبی کسب مینمود دفاع از عملکرد مربی روا بود. نقد هر اندازه تند و تیز باشد باید به تاسی از یک الگو و استدلالهای متقن و فکتهای عینی باشد به عبارت دیگر بر اساس یک سری شواهد و نتایج. در اینجا هم استدلال ما از میزان تواناییهای آقای هنگامپور کسب نتایج و عملکرد وی در فصول گذشته است.
وی پس از عملکرد موفقی که در سال ۱۳۹۸ با شهرداری بندرعباس سپری نمود و گامبهگام تیم را به لیگ برتر رساند. از آن پس دیگر ناکام ماند. گویی تواناییِ رقابت در سطوح بالاتر را با همتاهای خود نظیر هاشمی، شاهینطبع، اسلامی و… را نداشت. و اکنون بعد از ۵ فصل حضورِ پر رنگ در لیگ برتر، زمان کافی و لازم را گذرانده که بتوان عملکردش را در بوته نقد قرار داد.
فولاد در فصلهای گذشته در میان سه تیم آخرِ جدول کار را به پایان رسانده و در فصل جاری با ۵ باخت از ۷ بازی گویی در مسیر گذشته دارد سیر میکند. این درحالی است که افق روشنی هم نمیتوان برایش متصور شد.
میزان عمر مفید یک مربی در باشگاه بین سه تا چهار سال است و مربیِ فعلی با پشت سر گذاشتن این دوره، عیار واقعیاش مشخص شده. بنابراین اگر از ابتدا برنامه بلند مدتی داشت باید ثمره اندیشه و راهبردش را در این فصل (با توجه به تقویت تیم و داشتن بازیکنی از ایالات متحده.) میدیدیم. نتایج به ما میگویند «چیزی از این بیشتر در چنته مربی نیست.» که بخواهد به بازیکنان عرضه نماید تا جایگاه آنها را در جدول بهبود بخشد.
این جایگاه همان جایگاه سابق است. چرخهای که باعث سرخوردگی و احساس ضعف میان بازیکنان شده و دقیقاً همین امر باعث شده از میزان «محبوبیت» سرمربی در نزد آنها کاسته شود. موضوعِ بسیار کلیدی و حائز اهمیتی که میتواند در ادامه، کار آنها را با چالش و حواشی مواجه نماید.
در یک مقاله نمیشود وارد چرخهیجزبهجز بازیها و آنالیز تیم شد اما کسی نیست که نداند اغلب شکستها فنی است. باختهای فنی جوهر تیم را میخشکاند و بازیکنان را بیمیل و بیانگیزه میسازد. وقتی تیم در چند بازی اخیر با اختلاف پیش میافتد و در آخر با یک پرتاب یا تکامتیاز نتیجه را واگذار میکند و این مدل باخت باز «تکرار» میشود نشان از آن دارد که مربی در آنالیز و به اصطلاح کوچ کردن حریف ضعف دارد.
تعویضها گاه نه به سود بلکه به زیان تیم تمام میشود. مشخصاً در یکی از بازیها اقدام به تعویض بازیکنی نمود که از خوبان تیم بود. به گونهای که بعد از بیرون کشیدن او همه در بهت فرو رفته و صدای اعتراض صغیر و کبیرِ حاضرین در سالن بلند شد!
وقتی فولاد خیلی خوب شروع میکند اما خیلی بد تمام میکند، نشان میدهد مربی در ادامه روند بازی تمرکز لازم را ندارد. گویی از ارائه و دیکتهی تاکتیک به بازیکنان غافل میشود. به عبارت دیگر تحت تأثیرِ شرایط و جَو بازی قرار میگیرد آنطور که تصمیمهای دقیق و بجا در زمانهای مناسب و لازم را از دست میدهد.
با داشتن این مهرهها که عدهای از آنها بسیار سرشناساند و در ردههای نوجوانان و جوانان عضو ثابتی از تیم ملی بودهاند، واقعاً انتظار بیجا و بالایی نیست که تیم در بالای جدول یا دستکم میانهی جدول قرار نگیرد.
بازیکنان این قابلیت را دارند که تحت تفکرات مربیِ ورزیده و کاربلدی دوباره احیا شوند و سهم خود را از تیم ملی در بزرگسالان پس بگیرند.
اثرات مثبت یک مربیِ توانمند و صاحبسبک تنها به کسب نتیجه محدود نمیشود. ارتقاء و پیشرفت بازیکنان به لحاظ فنی و انتقال دانش به دستیار بومی، تشکیل و نظارت بر تیمهای پایه، برگزاری کلاسهای آموزشی بخش دیگر آن است که میتواند با حضور چند سالهی خود در توسعهی ورزش آن شهر نقش بسزایی داشته باشد.
به همین دلیل است که در بسیاری از رشتهها وقتی باشگاهی برای یک سرمربیِ غیر بومی هزینه میکند میخواهد استفاده بهینه و کامل را از او داشته باشد.
با پتانسیلی که این نسل از بازیکنان دارند نباید فرصت (قرار گرفتن بعضی از آنها در تیم ملی.) را از بین بُرد. و همینطور فرصت آیندهنگری را نباید به فردا سپرد.
مهدی میرآبی
نویسنده و روزنامهنگار